محل تبلیغات شما



اینجا بماند یادگاری تا بعد ها که آدم و این موضوع را خواندم بدانم چقدر دلم برایش و برایشان تنگ میشد

بماند تا بدانم چند سال با سختی و مشقت دلتنگیش را بیهوده تحمل کردم

و بماند تا بدانم اشتباه را هر چه زودتر قبول کنیم, آسانتر با دردش کنار خواهیم آمد

بماند تا بدانم قلب چیزی نیست که بتوان اورا گول زد

بماند تا بدانم همیشه راست گفتن اشتباه بود کمی باید دروغ گفت

آری باید کمی دروغ گفت مثلا دوستش ندارم!

بماند تا بداند هیچوقت ارزش این سالها برایش تلف کرده ام را نفهمیده بودم تا اینکه روزی مجدد علاقه مند شوم و امیدوارم ان روز دیر نباشد


 

پدر در حال رد شدن از كنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب ديد كه تخت خواب كاملاً مرتب و همه چيز جمع و جور شده. يك پاكت هم به روي بالش گذاشته شده و روش نوشته بود پدر». با بدترين پيش داوري هاي ذهني پاكت رو باز كرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :

پدر عزيزم،
با اندوه و افسوس فراوان برايت مي نويسم. من مجبور بودم با دوست دختر جديدم فرار كنم، چون مي خواستم جلوي يك رويارويي و تو رو بگيرم. من احساسات واقعي رو با Stacy پيدا كردم، او واقعاً معركه است، اما مي دونستم كه تو اون رو نخواهي پذيرفت، به خاطر تيزبيني هاش، خالكوبي هاش ، لباسهاي تنگ موتور سواريش و به خاطر اينكه سنش از من خيلي بيشتره. اما فقط احساسات نيست، پدر. اون حامله است. Stacy به من گفت ما مي تونيم شاد و خوشبخت بشيم. اون يك تريلي توي جنگل داره و كُلي هيزم براي تمام زمستون. ما يك رؤياي مشترك داريم براي داشتن تعداد زيادي بچه. Stacy چشمان من رو به روي حقيقت باز كرد كه ماريجوانا واقعاً به كسي صدمه نمي زنه. ما اون رو براي خودمون مي كاريم، و براي تجارت با كمك آدماي ديگه اي كه توي مزرعه هستن، براي تمام كوكائينها و اكستازيهايي كه مي خوايم. در ضمن، دعا مي كنيم كه علم بتونه درماني براي ايدز پيدا كنه، و Stacy بهتر بشه. اون لياقتش رو داره. نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و مي دونم چطور از خودم مراقبت كنم. يك روز، مطمئنم كه براي ديدارتون بر مي گرديم، اونوقت تو مي توني نوه هاي زيادت رو ببيني.
با عشق،
پسرت،
John

پاورقي : پدر، هيچ كدوم از جريانات بالا واقعي نيست، من بالا هستم تو خونه Tommy. فقط مي خواستم بهت يادآوري كنم كه در دنيا چيزهاي بدتري هم نسبت به كارنامه مدرسه كه روي ميزمه هست. دوسِت دارم !  هروقت براي اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن.


به سمتی پیش میرویم که کم کم باید همگان روی صندلی های خود مینشینند

دیگر نه خبری از لمس کردن همدیگر خواهد بود

و نه خبری از حرکت و جنب و جوش!

روی صندلی ها و پشت سیستم ها خواهیم مرد

بدونه آنکه بوسه ای از سر دوست داشتنه واقعی را چشیده باشیم!

طعمی از عشقبازی در ظهر !


آره حس میکنم شکست خوردم و مریضِ روحی, جسمی و جنسی شدم

فقط شما احمقا نصیحتم نکنین

اگرم زیاد ادعاتون میشه حالیتونه و شما مریض نیستید!

بجایه حرف مفت زدن تشریف بیارید خوبم کنید!

وگرنه همون بهتر که زودتر سَقَط بشید برید اون دنیا


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مدیریت بازاریابی